عدم تعادل چرخه اقتصادی بین شهر و روستا علت اصلی حاشیهنشینی
عدم تعادل چرخه اقتصادی بین شهر و روستا از دلایل عمده ایجاد حاشیهنشینی است؛ بیشترین تخصیص بودجه مربوط به کلانشهرهاست و باعث ایجاد تجمع ثروت و امکانات در شهر و مولفههای جذاب میشود.
گروه استانها – علی حجازیان*: حاشیه نشینی را مترادف زاغه نشینی، محلههای تهی دست، اسکان غیررسمی قرار میدهند. حاشیه نشینان عمدتاً افرادی هستند که از شهرهای کوچکتر و یا روستاهای اطراف به شهر بزرگتر مهاجرت کردهاند و یا در نظام اقتصادی – اجتماعی جامعه شهروندی نتوانستهاند حضور پیدا کنند.
حاشیه نشینی در دهه ۴۰ پس از اصلاحات ارضی در زمان پهلوی مطرح شد و با برنامه ریزی های مبتنی بر الگوی سرمایه داری حاصل از ذهن برنامه ریزان غرب گرا تشدید شد. حضور جمعیت مهاجر کشاورز و عشایر که به امید زندگی بهتر به شهرها آمدند، موجب شکل گیری پدیدهای به نام حاشیه نشینی شد و در حال حاضر به یک مسئله مهم و بحران زا در سطح ملی تبدیل شده، بحرانی که ریشه عمده مخاطرات آسیبهای اخلاقی، اجتماعی و امنیتی شهرها است.
مسئله حاشیه نشینی از چنان اهمیتی برخوردار است که مقام معظم رهبری در حوزه مدیریت آسیبهای اجتماعی در کشور طرح تقسیم کار ملی را به وزارت کشور پیشنهاد دادند که دومین اولویت، حاشیه نشینی و ساماندهی آن بوده است.
از علل حاشیه نشینی پس از انقلاب میتوان به عوامل متعددی از جمله جنگ عراق علیه ایران که منجر به مهاجرت از روستاها و شهرهای درگیر جنگ به مناطق امن شد، تداوم سیاست تمرکزگرایی به تداوم شهرنشینی بی رویه که به تبع آن به افزایش حاشیه نشینی منجر شد، عدم رعایت عدالت در توزیع خدمات و امکانات، تبلیغات وسیع رسانههای جمعی در نشان دادن برتری سبک زندگی شهری و شهرنشینی نسبت به زندگی در روستا و تمرکز امکانات مادی و اقتصادی در شهرهای بزرگ و حرکت در مسیر مدرنیزاسیون که موجب گسست یکباره جامعه از ریشهها شده و موجب بی هویتی و رفاه طلبی شد، اشاره کرد.
البته متغیرهایی مانند نظام آموزش پرورش و رسانهها نیز در ایجاد مهاجرت به شهرها و حاشیه نشینی مؤثر بودهاند. محتوای دروسی که ارائه میشود در جهت رفع نیازهای شهروندان بوده و مروج سبک زندگی شهری است؛ طبیعتاً وقتی دانش آموز روستایی با محتوای دروس آشنا میشود، شهر برایش حکم یک اتوپیا را نسبت به روستا پیدا میکند.
در حال حاضر از دلایل عمده ایجاد حاشیه نشینی در سطح کلان، عدم تعادل چرخه اقتصادی بین شهر و روستا است. نظام بودجه ریزی کشور نیاز به اصلاح دارد. در حال حاضر بیشترین تخصیص بودجه مربوط به کلانشهرها و سپس مراکز شهرها اختصاص دارد و این روند باعث ایجاد تجمع ثروت و امکانات در شهر میشود و طبیعتاً مؤلفههای جذابی برای مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ برای زندگی بهتر و بهره بردن از خدمات و امکانات آن شهر محسوب میشود.
اولین دغدغه مهاجرین به شهرهای بزرگتر سکونت است و به دلیل عدم توانایی اقتصادی برای تأمین سرپناه در محدوده رسمی شهرها به مناطق حاشیه شهر رجوع میکنند. اقدامات قابل تأملی در سطح کلان برای حل مشکل حاشیه نشینی انجام شده مانند طرحهای بازسازی، نوسازی و بازآفرینی که به دلیل عدم توجه به بسترهای فرهنگی اجتماعی این طرحها فقط در سطح آکادمیک بسیار جذاب به نظر میآید اما در حوزه عمل با چالش و ابهامات زیادی روبرو است. به این موضوع نیز باید توجه داشت که در چندین دهه اخیر شاهد ارائه ترجمه اقدامات شهرسازان غربی در مورد بافتهای فرسوده و حاشیه نشینی در دانشگاهها و مراکز علمی بودهایم اما چرا این طرحها علی رغم هزینههای گزاف شکست خوردهاند؟
طرحهای بهسازی و بازسازی به دلیل عدم شناخت از زمینه در زمان مداخله با مشکل روبرو شده و در خیلی از موارد با مقاومت مردم بافت منطقه مواجه شده است. تصمیم سازها و تصمیم گیران حوزه شهر باید بدانند برنامههای توسعه شهری با ابعاد جسمانی، روحی و روانی انسان در ارتباط است و قوانین ریاضیات نیست که در همه جا از یک الگو بشود استفاده کرد و انتظار بازدهی مناسب را داشت.
امروزه نزدیک به یک سوم جمعیت شهرنشینان، حاشیه نشین هستند. اگر نگرش ما به این پدیده درست و جامع باشد و به افراد حاشیه نشین به عنوان یک سرمایه اجتماعی بنگریم و بر اساس انسان شناسی اسلامی و کرامت انسانی در جهت توانمندسازی این افراد گام برداریم، میتوانیم در جهت تغییر سبک زندگی افراد حاشیه نشین موفق بوده و نظام اسلامی تجربهای موفق برای دیگر کشورها در جهت رفع مشکلات حاشیه نشینان باشد.
البته مسئله در بحث توانمندسازی، این است که با چه فرآیندی این امر رخ بدهد؟ با نگاه بالا به پایین و با بروکراسی اداری قطعاً مسئله حاشیه نشینی راه به جایی نخواهد برد. برای حل مشکلات حاشیه نشینی در شهر، مداخله هر گروهی با هر بهانهای، با مقاومت بافت جامعه هدف روبرو خواهد شد.
پیشنهاد راهبردی و اقدامات اجرایی در موضوع توانمندسازی اقشار مستضعف و کم برخوردار در این یادداشت نمی گنجد لذا دریک جمله میتوان پیشنهاد داد: توانمندسازی باید زمینه گرا بوده و بهصورت محله محور با مدیریت مسجد محل صورت بپذیرد؛ مساجد همواره پایگاه مردمی بوده و کارنامه قابل قبولی در زمینه بسیج کردن و هدایت مردم دارد و میتواند سرمایه اجتماعی را فعال کرد تا به تدریج یک نظم درونی در محله شکل بگیرد و افراد محله نسبت به خودکفایی محله اقدامات لازم را انجام بدهند.